اخیرا نامهی سرگشادهای با همکاری جمعی از کنشگران و آکادمیسینهای (اغلب) چپگرای ایرانی خطاب به محسن مخملباف انتشار یافته است [۱] و در آن از وی خواسته شده تا به ندای «جامعهی مدنی فلسطین» توجه کرده و با پیوستن به جنبش فراگیر «بایکوت، عدم سرمایهگذاری و تحریم» دولت اسرائیل [۲]، از تصمیم خود برای شرکت در «جشنوارهی بینالمللی فیلم اورشلیم» صرفنظر کند؛ تا بدین ترتیب به عنوان چهرهای «برجسته و مترقی» در عرصهی سینما و فرهنگ، «پیامرسانِ آزادی برای مردم ایران و فلسطین» شود. ما در متن پیش رو با برجسته کردن تناقضات حاکم بر فرم و محتوای این نامه/بیانیه و برخی دلالتهای سیاسی این اقدام نشان میدهیم که چگونه بیان ابزاری بخشی از حقیقت به مثابه کل آن، به تحریف حقیقت منجر میشود؛ عملی که هم محسن مخلملباف در مورد مسالهی فلسطین، و هم تنظیمکنندگان این نامه در رابطه با جایگاه و عملکرد مخلملباف مرتکب میشوند. همچنین در این متن به روندی هدفمند ارجاع میدهیم که میکوشد چهرهی تلطیف شدهای از چپ ایرانی را به مثابه برآیندی مترقی از نیروهای سیاسی چپ ایران در ساحت درونی و بینالمللی عرضه کرده و وزن سیاسی حاصل از آن را در خدمت پیشبرد پروژههای سیاسی معینی در داخل ایران قرار دهد. در پایان به فلسطین بازمیگردیم؛ از اهمیت پیوستن به کارزار «بایکوت، عدم سرمایهگذاری و تحریم دولت اسرائیل» میگوییم و بر نسبت ناگزیرِ «مسالهی فلسطین» با سیاست معطوف به حقیقت و عدالت تاکید میکنیم.…ادامه
بیان دیدگاه